چند طنز پرداز را همیشه دوست داشتم ، اولیش علیرضا رضایی و دومی هم ابراهیم نبوی بود که هر دو از این دنیا رفتند. دنیا قطعا بدون حضور این دو تن جای بهتری نشده است.
اینکه ابراهیم نبوی به صورت خودخواسته جان خودش را گرفته موضوع را برای من ناراحت کننده تر می کند. از همان روز اولی که به خارج رفت همیشه با این موضوع که قرار است چند سال در خارج بماند مشکل داشت ، یادم می آید که در مصاحبه ای به یک نفر می گفت نمی دونم چطور چهار ساله دووم آوردی بعد دیدم خودم حدود 18 ساله از ایران رفتم!
به هر حال آخر شب به وقت ایران بود که خبر مرگ وی را شنیدم. اول گفتم شایعه است! ولی به فاصلهٔ کوتاهی از انتشار نخستین توئیت خبر مرگ ابراهیم نبوی که به نام «داور» شناخته میشد، خبرهای بعدی مبنی بر خودکشی او، که خیلیها به چشمِ «شایعه» به آن نگاه میکردند، با بیانیهٔ خانوادهٔ این طنزپرداز برجسته، رنگ واقعیت گرفت.
خانوادهٔ ابراهیم نبوی در این بیانیه تأیید کردند که او «جان خود را گرفته است»؛ نویسندهای که از اوئل دهه ۷۰ ستون طنزش در هفتهنامه «مهر» گل کرد و پس از پیروزی محمد خاتمی در خرداد سال ۱۳۷۶ و دوران موسوم به «بهار مطبوعات» در ایران، استعداد شگرفش در طنزنویسی و سیاست را در نشریات مختلف آن دوران پر تبوتاب، همچون جامعه، توس، نشاط و عصرآزادگان نشان داد.
ستوننویس شاخص این دورانِ پرتبوتاب روزنامهنگاری در ایران، اگرچه با توقیف هر روزنامه، «ستون پنجم» ش را به «چهل ستون»، «از این ستون به اون ستون»، «ستون چهارم» و «بیستون» تغییر داد و دست از طنزنویسی برنداشت، اما به نوشتهٔ خانوادهاش، اینبار دیگر فرجی در کار نبود و او پس از نزدیک به دو دهه زندگی در خارج از ایران، دیگر نتوانست با «بار سنگین اقامت اجباری در غربت» کنار بیاید.
یادش گرامی ...